اولین سالگرد ازدواج باباجون ومامان با حضور قند عسلمون اقا صدرا
قند عسلم صدرا جون سلام عزیزم امروز فکر می کنم شما هم می دونستی برای من وبابا جون یک روز دیگه است اخه صبح که بلند شدم انقدر ورجه وورجه وشیطنت کردی فکر کنم می خواستی به من وبابایی بابت ساگرد ازدواجمون تبریک بگی، عزیزم مرسی تبصره :می دونی برای مامانی وقتی حرکات قشنگت را حس می کنم قشنگترین لحظه های زندگی شکل می گیره صدرا جون من وبابایی دقیقا 14سال پیش در چنین روزی که روز پنج شنبه هم بود در حین سادگی وبا توکل به خدای بزرگ به عقد هم در آمدیم البته من وبابایی یه ازدواج کاملا سنتی را داشتیم وامروز بعد از 14 سال من از خدا بسیار متشکرم که علاوه بر اینکه پدر ومادر بسیار خوبی بهم داده با دا...
نویسنده :
sara jafari
15:11